در نخستین روزهای سال ۹۳، همان زمان که مردم، فارغ از گذشته و آینده، با گل و شیرینی و لبخند به دیدار هم میروند و درست در زمانی که در دهها و صدها سینمای بزرگ کشور، «متعصبان دیروزی» میکوشند تا در لباس «هنرمندان امروزی» با خنداندن ما به «دلقک بازی» معراجیها، لحظات شادتری را برای «خود» بسازند، کمی آن سوتر «ابراهیم حاتمی کیا» برای ما از «چمران» میگوید. او هوشمندانه فیلم را «چــ» نامگذاری کرده است تا یادمان بماند که قرار است «بخشی از چمران» را ببینیم و حتی انتهای «چــ» را گرد نکرده است، به آن امید که خودش یا دیگران، روزی و روزگاری، از «م» و «ر» و «ا» و «ن» این داستان برایمان روایت کنند.